دردی به سینه هست که خاکسترم کند
در دستهای محکم تو مضطرم کند
خشکم کند به شعله ی این داغ ماندنم
لا ابرهای اشک بیاید ترم کند
دردی به سینه هست که خاکسترم کند
در دستهای محکم تو مضطرم کند
خشکم کند به شعله ی این داغ ماندنم
لا ابرهای اشک بیاید ترم کند
کِل کشیدند که حس کرد عمو افتاده
نگران شد نکند چنگِ عدو افتاده
پر گرفت از حرم و عمه به گَردَش نرسید
دید از اسب به گودال به رو افتاده
شب سوم
بیا ببین عمه که شاد و خوشحالم
بابام اومد امشب (دنبالم)2
نپرسی از دردام کبوی چشمام
نپرسی از حال و (احوالم)2
با احتیاط لالۀ ما را پیاده کن
عباس جان، سه سالۀ ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
روز مرا مخواه که شام عزا کنی
خیمه مزن که خیمه غم را به پا کنی
دلشوره های خواهر خود را نگاه کن
پیش از دمی که با غم خود آشنا کنی
تا که فرمود همین جاست و اتراق کنید
خواهری در دل خود بیرق غم را کوبید
سر یک قافله پایین که علمدار آمد
به زمین زد ستونهاست حرم را کوبید
بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد
کیست اینجا که دلم درد کشان می لرزد
بین این دشت پر از خار چو طفلان حرم
بیشتر قلبم از این لشگریان می لرزد
حضرت رقیه (س)
زمینه
حالا که وقت زیارت رسیده
مسافرم من با قد خمیده
ادخل یا طلعة الرشیده
عمه محض خاطر من
بابا شد مسافر من
به رویش روشن شد چشم زائر من
حضرت رقیه (س)
واحد
دلخسته ام کنج خرابه ، حالم خرابه ، غم بی حسابه
دنیای بی تو باباجون برام عذابه
باکی بگم درد دل و ، خیلی شکستم ، خسته ی خستم
دنیای بی تو باباجون برام عذابه
🍃یا رقیه سلام الله علیه 🍃
گُلِ سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تـن مـن آب شــد امـا اثـرم هـســـت هـنــوز
جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد!
رد شلاق بـه روی کمرم هسـت هنـوز