شعر ورودیه 1
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ
بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد
کیست اینجا که دلم درد کشان می لرزد
بین این دشت پر از خار چو طفلان حرم
بیشتر قلبم از این لشگریان می لرزد
بار مگشا و مزن خیمه بدین جا که زمین
زیر سنگی شمشیر زنان می لرزد
خواهرت در غم این خاک چنین می سوزد
مادرت از غم این سوز چنان می لرزد
بس که بر چشم علمدار تو دارند نگاه
دخترت از نظر زخم زنان می لرزد
کیست آن مرد کمان دار که این سوی رباب
با تماشای همین تیر و کمان می لرزد
حاج حسن لطفی حفظهم الله
خاص اشک محتشم
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.