شعر ده شب محرم
منظومهی «مجلس روضه»
بر اساس ترتیب عزاداری شبهای محرم
حضرت مسلم(ع)
قاصد مرگ میرود
همره کاروان تو
کوفه نیا که نشکند
حرمت دختران تو
از سر بامها به سنگ
در دل کوچهها به تیغ
پاسخ بیعت تو را
داده به کینه، ای دریغ
کوفه وفا ندارد و
تیغ حیا ندارد و
هیچکسی با دلِ تو
صلح و صفا ندارد و
آه که پیشانی من
خرد شد از سنگ جفا
عهد شکسته کوفهای
که دم زدهست از وفا
مردم این شهر ببین
جام حریق میخرند
یوسف بازار تویی
نیزه و تیغ میخرند
از سر بامها مرا
فقط نه سنگ میزنند
مردم این شهر دم از
کشتن و جنگ میزنند
حضرت رقیه (س)
از سر نی ای مه من
با دل من راه بیا
بر سر زانوم نشین
ای مه دلخواه، بیا
ناز نکن با دل من
تا خودم ابراز کنم
موی مرا شانه بزن
شانه بزن ناز کنم
دامن خاکی مرا
شعلهی کین سوخته است
زخم به پیراهن من
خار جفا دوخته است
بر روی گوشهای من
زخم، دو گوشواره شد
تا که زگوش من کشید
لالهی گوش پاره شد
ای سر بر نیزه سوار
ماه شبم باش و بتاب
حال، در آغوش منی
پس گلهای نیست، بخواب
تا سحر از بوسهی من
چشم به من باز کنی
جان بدهم در عوضش
هرچه که تو ناز کنی
حضرت قاسم (س)
زیر سم اسب تنت
از همه سو باز شده
ناله ولی در دهنت
بسته به ایجاز شده
در گذر از غربت خود
همنفس درد شدی
چشم حسن روشن از این
مرد شدی، مرد شدی
تیغ به جسمت زده زخم
زخم به جانت زده چنگ
در پی تو مرگ دوان
بسکه نداری تو درنگ
کندوی زخمست تنت
طعم مذاق تو عسل
آمدهای سر بدهی
حیّ علی خیر عمل
نیزه و شمشیر همه
دور تنت گرم طواف
حولهی احرام شده
بر تن تو رخت مصاف
پلک بزن جان عمو
دیده به رویم بِگشا
جای تو در قلب من است
زیر سم اسب چرا؟
حضرت علی اصغر (س)
هر چه تلظّی بکنی
ماهی لب تشنهی من
نیست بجز تیر جواب
هرکه کند باز دهن
مانده دم خیمه ببین
چشم به ره مادر تو
کاش نبیند که جداست
از بدن تو سر تو
روبرویم لشکر کین
پشت سرم خیمهی اشک
علقمه و همنفسش
گریه کند دیدهی مشک
جان پدر! گرفتهای
باز سرانگشت مرا
خندهی تو آمده تا
خم بکند پشت مرا
آمدهای بر سر دست
تا که رجز ساز کنی
آه بجای حنجره
کاش زبان باز کنی
حسرت مادر شده که
حرف زنی، راه روی
تو دلت انگار نخواست
حسرت آن تیر شوی
حضرت علی اکبر (س)
بانگ اذان گشت بلند
تیغ و سنان گشت بلند
در وسط معرکه بود
شیر جوان گشت بلند
خُلق پیمبر همه او
هیبت حیدر همه او
تیغ به کف، آیه به لب
یک تنه لشکر همه او
قطعه به قطعه عضو عضو
مانده به خاکست تنت
زیر سم اسب ولی
نام علی بر دهنت
از همه سو زخم به زخم
بر تن تو کشیده صف
این همه زخم یک طرف
زخم سر تو یک طرف
رشتهی جانم که گسست
شیشهی عمرم که شکست
داغ جوان دیده منم
خنده مگر تسلیت است؟
ماه جوانم بِنِگر
تاب و توانم بنگر
پیر شدم از غم تو
پشت کمانم بنگر
حضرت عباس (ع)
سرو قدِ ماه رخم
ای که علمدار تویی
قافله سالار منم
میر و سپه دار تویی
ای علمت خورده زمین
تا شکند پشت مرا
پیش عدو جان اخا
باز نکن مشت مرا
بر تن مشک از همه سو
تیر پس از تیر نشست
دست تو افتاد به خاک
دست مرا داغ تو بست
تیغ بکش ای یل من
قصد حرم کرده عدو
جمع حرامی به حرم
حلقه زده از همه سو
غرق به خون، غرق به اشک
شد ز حسد چشم به چشم
مشک به حال غم تو
گریه کند چشم به چشم
از بدنت مانده بجا
زخم فراوان، بخدا
آه که هر زخم تنت
میکُشدم جدا جدا
حضرت سیدالشهدا (ع)
بوده اگرچه از ازل
داغ رفیق دل من
بین همه، برادرم!
داغ تو شد قاتل من
نیزه و شمشیر و تنت
زخم شده پیرهنت
پیرهنت، پیرهنت
رفته به غارت کفنت
اسب تو خونین سرویال
آمده تنها به حرم
از تو فقط رفتن تو
آمده اما به حرم
ظهرِ بداقبال رسید
کار به اشکال رسید
عرش زمین خورد به سر
شمر به گودال رسید
ای که میان من و تو
فاصله انداخته نی
بر بدنت اسب ولی
بر دل من تاخته نی
حرف اسارت شده در
خیمه میان همگان
بعد تو از کوفه چه غم؟
بعد تو از شام امان
با تشکر از
امیراکبرزاده
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.