چون زلف توام جانا در عین پریشانی
دوشنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۱، ۰۴:۰۸ ب.ظ
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سروسامانی
من خاکم و من گردم
من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری
تو عشقی و تو جانی
ای آب حیات(4) جانم به فدات(4)
من زمزمه عودم من زمزمه موجم
تو زمزمه پردازی
من سلسله اشکم
تو سلسله جنبانی(2)
خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی(2)
ای آب حیات(4) جانم به فدات(4
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.