پایش ز دسته آبله آزار میکشد
از احتیاط دست به دیوار میکشد
در گوشه خرابه کنار فرشته ها
با ناخونی شکسته زپا خار میکشد
دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک عکس علمدارمیکشد
پایش ز دسته آبله آزار میکشد
از احتیاط دست به دیوار میکشد
در گوشه خرابه کنار فرشته ها
با ناخونی شکسته زپا خار میکشد
دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک عکس علمدارمیکشد
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد، بابا که میآید،
موهای شانه کردهاش در معجری باشد
طفل ویرانه شدن زار شدن هم دارد
قد خم دست به دیوار شدن هم دارد
تا صدای لبت آمد لبم از خواب پرید
سر تو ارزش بیدار شدن هم دارد
در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود
حتی دل فرشته برایش گرفته بود
با آستین پاره ی پیراهن خودش
جبریل را به زیر کسایش گرفته بود
زورش نمی رسید کسی را صدا کند
از گریه زیاد ، صدایش گرفته بود