آبی نبود اگر که تو دریا نمیشدی
مشکی نبوداگر که توسقانمی شدی
حالا ک مثل نورشدی و قمر شدی
ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمیشدی
آبی نبود اگر که تو دریا نمیشدی
مشکی نبوداگر که توسقانمی شدی
حالا ک مثل نورشدی و قمر شدی
ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمیشدی
هزار شکر، که شد خاک مقدمت، سر من
مرا، برای چنین روز، زاده مادر من
نمیبرم ز تو دل، گر هزار بار عدو
جدا کند گلوی تشنه، سر ز پیکر من
پس از شهادت من، آروزی من این است
که سر نهند به خاکت، دو طفل بی سر من
شورامام حسین علیه السلام
***************************
بند اول
سنگ صبورم حرمِ حسین
دست گدا و کرمِ حسین
از وقتی که تو روضه اومدم
مادرتو مادرمِ حسین
نم نم بارون روی این گونه
پای تو مردم ارزومونه
عمریه لطف مدام داری حسین
مونده این سینه زنت به زیر دین
وعده ما شب تاسوعا اقا
"کوچه پشتی بین الحرمین"
حسین جانم(2)حسین جانم جانم
دوباره مرغ دل
هوایی حریم کربلای تو شده
دل من از ازل
اسیر و مستمند و مبتلای تو شده 2
بیا نظاره کن به دیده ترم
دلم می خواد بیام دوباره به حرم
آقام آقم حسین
شرار غربتت
زد از ازل یه سینه پر آه من شرر
یه آرزو دارم
بیا یه بار دیگه من و به کربلا ببر 2
بیا ردم مکن تو ای شه کرم
دلم میخواد بیام دوباره به حرم
¥دل که میگیرد دوچشم تر به دادم میرسد.
*در زمان فقر این گوهر به دادم میرسد.
¥وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست.
*دست من خالی که باشد سر به دادم میرسد.
🌹 زمینه _ شور 🌹
🌺سیدالشهدا(ع)🌺
📝*عماد بهرامی*🌷
بند اول🎤
آقای من
آروم آروم میریزه اشکای من
حرم شده تموم دنیای من
چیشد برات کرببلای من
تنگ دلم برای بیقراری های زائرات
واسه نگاه به صحن و گنبد طلات
واسه دم غروب کرببلات
تنگ دلم
توروخدا،آقا بیا،پرم بده
ببین شدم،اسیرغم،حرم بده
(آقام آقام - آقام آقام - حرم بده)
شعر ورود به محرم گریزبه گودال
مه اشک است بیایید محرم آمد
ماه ذریه ی پیغمبر اکرم آمد
خواستم ، آیه بخوانم کمی آرام شوم
از قضا بر لب من سوره ی مریم آمد
زمینه (ده شب محرم )
مسلم ابن عقیل
میون کوچه های غم در به درم ، من غصه دار دلبرم
فدایی عشق امام و رهبرم
آواره ی این وادی غربت شدم ، سفیر پور حیدرم
فدایی عشق امام و رهبرم
کوفه میا ای ماه عالم آرا ، کوفه میا به خون فرق مولا
کوفه میا قسم به اشک زهرا
آه و واویلا ، عزیز زهرا
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
دوباره در دل من خیمهی عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمهها نزنید
شکستهتر ز منِ پیر دیگر این جا نیست
مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید
برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید
خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه این که دو بیکس، دو تشنه را نزنید
که در برابر چشمان مادری تنها
سر دو تازه جوان را به نیزهها نزنید
جناب حسن لطفی
خاص اشک محتشم