از اعتبار حرمت گفتارهایشان
مغرب شکست بیعت بسیارهایشان
یک پیره زن فقط به سفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
از اعتبار حرمت گفتارهایشان
مغرب شکست بیعت بسیارهایشان
یک پیره زن فقط به سفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
در این دیار هوای نفس کشیدن نیست
برای هیچ پری فرصت پریدن نیست
خدا به داد دل لاله های تو برسد
به ذهن این همه گل چین به غیر چیدن نیست
هزار شکر، که شد خاک مقدمت، سر من
مرا، برای چنین روز، زاده مادر من
نمیبرم ز تو دل، گر هزار بار عدو
جدا کند گلوی تشنه، سر ز پیکر من
پس از شهادت من، آروزی من این است
که سر نهند به خاکت، دو طفل بی سر من
راه آمده از خانه یِ خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا٬ نیا برگرد
تو را به حیدر کرار بگذر از کوفه
برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد
در کوچه گرفتند اگر دور و برش را
چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را
این ارث علی دوست ترینهای قبیله است
جا داشت در این شهر ببیند اثرش را
حسین مرو به کوفه...
ﺑﺎﺭ ﺳﻔﺮ ﻣﺒﻨﺪ، ﺩﻟﻢ ﺷﻮﺭ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ
ﮔﻮﻳﺎ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﺳﺖ،ﻣَﻠﻚ ﺻﻮﺭ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ
ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ، ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻲ ﺯﺩﻧﺪ
ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺗﺸﻨﻪ، ﺯﻭﺯﻩ ﻛﺸﺎﻥ ﻟﺐ ﺑﻪ ﻣِﻲ ﺯﺩﻧﺪ